مَپرس از چه مسیری به من بهار رسیده ست
بهار مثل سواری ست که از دیار رسیده ست
همیشه دلخوش تغییرم ُو گمان من این بود
که فصل سرد به پایان انتظار رسیده ست
در این رقابت با ماه و سال چَند به چَندیم
که درد های من و تو به بیشمار رسیده ست
سقوط نیست به معنای انحطاط که هر رود
فقط به قصد رهایی به آبشار رسیده ست
سکوت دامنه دارم شبیه ابر بهاری
در امتداد نگاهت به کوهسار رسیده ست
مرا که عهد زمستان فریب داد! ، پس از آن
بهار بود،به موقع سر قرار رسیده ست
فرزاد الماسی _ایذه
شعر ایذه/فلسفه ی جنون...برچسب : نویسنده : afarzadalmasie بازدید : 30